نفوذ بهائيان در عرصه مناصب دربار حکومت دیکتاتور پهلوی
سیرنیوز؛ هنگامي که بريتانيا تنها ايفا کننده نقش در سياست ايران بود کوشش مي کرد تا شاه و ديگران از خود اختياري نداشته باشند، به اين صورت که افراد را ضعيف نگه مي داشت تا حکومت کردن برايشان ساده تر باشد اما سياست آمريکا نقطه ي مقابل بريتانيا بود. عاملان کودتا در ايران، يعني انگليس و آمريکا، بنا داشتند اين مرز و بوم را محلي براي استقرار دائمي نيروهاي خود و به مثابه ي پايگاهي منطقه اي قرار دهند. اين قدرت هاي بيگانه گماشتن افرادي را در رأس امور ضامن بقاي اين پايگاه مي دانستند که هيچ گونه تعلقي به اين کشور از حيث منافع مردم و فرهنگ ملي نداشته باشند؛ زيرا به زعم آنان در چنين صورتي نگراني ها از امکان چرخش وضعيت برطرف مي شد. لذا حتي المقدور کوشش مي شد از افراد بهائي در مناصب حساس بهره گرفته شود. در واقع محمدرضاشاه، نيز به حمايت از بهائيان مي پرداخت. اين گفته حسين فردوست، تأييدکننده اين مطلب مي باشد: «محمدرضا نه تنها نسبت به نفوذ بهائي ها حساسيت نداشت، بلکه خود او صراحتاً گفته بود که افراد بهائي در مشاغل مهم و حساس مفيدند چون عليه او توطئه نمي کنند.» علاوه بر اظهارات فردوست، سخنان خود بهائيان در اين مورد شنيدني است. براي نمونه در يکي از جلسات بهائيان که در منزل ضياءالله هوشمند تشکيل شد. سرهنگ اقدسيه چنين اظهار مي کند:«افتخار ما بر ديانت بهائي است. من زماني که در ارتش بودم سربازان و درجه داران و افسران بهائي را احترام مي گذاشتم؛ ولي يک فرد مسلمان از ديگري شکايت مي کرد، دستور شلاق زدنش را مي دادم.» وي در ادامه افزوده است: «ما اطلاع داريم که شاهنشاه آريامهر، بهائي مي باشند. ما بهائيان همه پولدار هستيم و ترقي بيشتري خواهيم کرد.» نمونه ديگر اين سخنان در يکي از جلسات بهائيان در خيابان سبلان مي باشد که شخصي به نام واحديان چنين اظهار مي دارد که: «کارهايي که اکنون به دست اعلي حضرت همايون شاهنشاه اريامهر صورت مي گيرد، هيچ کدامش روي اصول دين نيست؛ زيرا خود شاه به تمام دستورات بهائي آشنايي دارد و حتي ايشان با اشرف پهلوي در دوران کودکي در مدرسه بهائيان در خيابان اميريه که در آن زمان از مدارس عالي تهران بود، درس خوانده اند و دليلش آن است که عکس آن زمان شاه و اشرف هم اکنون موجود است ... حال مردم احمق مي گويند: شاه بهائي است. چه کار مي توانند بکنند. فلسفي بالاي منبر مي گويد: شاها مواظب باش ببين دکتر شما چه شخصيتي است. کارها را به دست بهائي ها ندهيد ولي اين گفتار اثري ندارد...» دراين ميان نخست وزير 13ساله، اميرعباس هويدا، دوران اوج و اقتدار بهائيان در دستگاه حاکمه بود. حضور بهائيان در عرصه هاي مختلف سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي، در حقيقت يکي از اجزاي برنامه کلي و همه جانبه استعمارگران پير و جوان، در اسلام زدايي از ايران را تشکيل مي داد. که در ادامه به بررسي فعّاليت بهائيان در اين چهار عرصه مي پردازيم. اميرعباس هويدا اميرعباس هويدا، دولت مرد طراز اول رژيم پهلوي در فاصله سال هاي 1343-1357 ش، در تاريخ معاصر ايران از نامي آشنا برخوردار است. براي آشنايي با اين فرد نخست به پيشينه هويدا از ابتدا تا زمان قرار گرفتن در پست نخست وزيري و سپس دوران سيزده ساله، حکومت او را مورد بررسي قرار مي دهيم. اميرعباس هويدا، فرزند ميرزا حبيب الله عين الملک،385 متولد سال 1295ش، در تهران مي باشد. وي به واسطه ي مأموريت هاي پدرش، در کشورهاي عربي، بزرگ شد و تحصيلات ابتدايي و متوسط خود را در بيروت به پايان رساند. عدم حضور در کشور ايران و آشنا نبودن با فرهنگ ايراني و همچنين تربيت خانوادگي که به سختي ارزش هاي جوامع غربي خصوصاً کشور فرانسه را به اميرعباس هويدا تعليم مي داد. حتي حلقه ي دوستان نزديک هويدا در مدرسه فرانسوي بيروت هم براي خود نامي برگزيده بودند که طنين رمانتيسم تاريخي در آن موج مي زد. نام اين حلقه تمپلرها بود. بعد از خاتمه تحصيل در بيروت به انگلستان و سپس به بلژيک رفت و در دانشگاه آزاد بروکسل ثبت نام کرد. در سال 1321ش، به ايران مراجعت و از وزارت خارجه تقاضاي استخدام کرد. ساعد(وزير وقت خارجه)، ذيل تقاضاي هويدا مي نويسد:«عدّه اي فعلاً بلا تکليف هستند.» مع هذا هويدا در تاريخ 12 شهريور 1322ش، به وسيله ي درخواست انوشيروان سپهبدي(شوهرخاله هويدا که اندک زماني بعد به مقام وزارت امور خارجه رسيد) به استخدام رسمي اين وزارتخانه درمي آيد.387 اما اشتغال هويدا در وزارت امور خارجه چندان به طول نمي انجامد و در اول مهرماه 1322 ش، براي انجام خدمت وظيفه عازم سربازي مي شود. در مهرماه 1323ش، مجدداً به وزارت خارجه بر مي گردد و به عنوان کارمند اداره اطلاعات به کار مشغول مي شود و از تاريخ دوازدهم بهمن 1323ش، به اداره سوم سياسي انتقال مي يابد. هويدا در سال 1324ش، به عنوان وابسته سفارت ايران در پاريس، عازم فرانسه گرديد. در دوران مأموريت پاريس، مسئوليت امور دفتري سفارت را به عهده داشت. هويدا نه تنها مسئوليت تمام امور کنسولي و ديپلماتيک ايران در فرانسه را برعهده داشت، بلکه وظيفه رسيدگي به امور اداري و سياسي و روابط ايران و آلمان شکست خورده و اشغال شده را هم دنبال مي کرد. بخش عمده اين روابط مربوط به مسائل اقتصادي و قراردادهايي بود که در دوران اقتدار هيتلر و رضاخان منعقد شده بود و بايد تکليف اين قراردادها روشن مي شد. افزون بر اين عده اي از يهوديان که گذرنامه هاي ايراني داشتندو در اردوگاه هاي آلمان نازي زندگي مي کردند، پس از شکست آلمان در اختيار متفقين قرار گرفته بودند که پيگيري کار آزادسازي و جابه جايي آنان نيز از وظايف هويدا در اين ايام به حساب مي آمد. ذکر اين نکته ضروري است که هيچ يک از اين يهوديان ايراني نبودند و در زمره کساني قرار داشتند که عبدالحسين سرداري، دايي هويدا (کاردار سفارت ايران در پاريس) در ازاي گرفتن مبالغي هنگفت به آنان گذرنامه ايراني داده بود. در مورد حضور هويدا در پاريس در اين ايام و فعّاليت هايش دو مسئله قابل تأمل وجود دارد. مسئله اول عضويت در حزب توده مي باشد. احسان طبري، ضمن اشاره به روابط هويدا با ايرج اسکندري از رهبران حزب توده عنوان مي کند: «هويدا در دوران خدمت وزارت خارجه در اروپا به همه جا سر زد اين روزها بازار کمونيسم در ايران گرم بود، عضو حزب کمونيسم در ورشو شد». مسئله ي دومي که در زمان حضورش در سفارت پاريس به وجود آمد، شرکت در باند قاچاق پاريس بود. در سال 1325ش، براي اولين بار جريان جنجال برانگيز شرکت عده اي از اعضاي سفارت ايران (از جمله هويدا) و چند نفر از ايرانيان سرشناس ديگر در قاچاق موارد مخدر، در روزنامه ي مردم ارگان حزب توده منتشر مي شود، اين خبر که در شماره ي مورخ 19 بهمن 1325ش، مجله خواندني ها از روزنامه مردم نقل شده به اين شرح است که: «به موجب خبر راديو پاريس، ضمن ايرانيان توقيف شده در پاريس به اتهام قاچاق، سه عضو سفارت، سه روزنامه نويس، يک نويسنده و يک سرهنگ و يک تاجر بزرگ مي باشند. به موجب خبر بعدي تقريباً پنجاه نفر تاکنون دستگير شده اند از جمله آقايان اميرعباس هويدا دبير اول سفارت، مطيع الدوله ي حجازي، سرهنگ اسفندياري، گنجه اي مدير باباشمل، وهاب زاده و منصور صالحي در يادداشتي که دولت فرانسه به ايران داده قيد شده است که حقوق دبيراول شما معلوم و مخارج او نيز معين است، ولي تحقيق کنيد ويلاي مشاراليه در خارج پاريس از چه محلي خريداري شده است». ابوالفضل قاسمي نيز در کتاب اليگارشي در مورد نقش هويدا در قاچاق پاريس، چنين مي نويسد: «در مقام دبير کلي سفارت ايران در پاريس به وسيله يهوديان يک باند قاچاق درست کرد به طوري که روزنامه کيهان نوشت (آيا مي دانيد که درهاي قنسولگري ايران بروي جهود و ارمني باز است) کار را به جائي مي رساند که پيرامون سفارتخانه مرکز قاچاق فروش ها مي شود به طوري که روزنامه آئين نام خيابان سفارت ايران را مرادف خيابان قاچاق در پاريس مي داند.»392 اين جنجال و افتصاح سرانجام با وساطت دربار فيصله مي يابد و موضوع فراموش مي شود تا اين که در فروردين ماه سال 1328ش، هويدا به سمت کنسوليار ايران در سرکنسولگري اشتوتگارت به آلمان مي رود و در اسفندماه همين سال به درخواست عبدالله انتظام که در آن موقع وزير مختار ايران در آلمان بوده است وظايف کنسولي را در اشتوتگارت به عهده مي گيرد. در سال 1329ش، با آغاز نخست وزيري حسين علاء، عبدالله انتظام در کابينه وي، وزير امور خارجه مي شود و هويدا به عنوان منشي مخصوص و رئيس دفتر امور خارجه منصوب مي گردد.394 ولي با تغيير کابينه، باقر کاظمي، وزير امور خارجه ي دولت مصدق، هويدا را از رياست دفتر وزارتي برکنار و به معاونت اداره ي سوم سياسي منصوب مي کند اما هويدا که اوضاع و احوال را بر وفق مراد خود نمي ديد در مهرماه سال 1330ش، به دعوت کميساري عالي پناهندگان سازمان ملل متحد مأمور خدمت در اين سازمان شد و مدت پنج سال در اين سازمان خدمت کرد و توانست به عنوان رابط کميسيون نقش ويژه اي در کمک به ايجاد پايگاه صهيونيستي عليه جهان اسلام ايفا کند. به گفته عباس ميلاني( نوسنده کتاب معماي هويدا) بحث امکان يک دولت يهودي در بخشي از سرزمين فلسطين هم در آن زمان سخت رايج بود. هويدا از جمله اقليت کوچکي بود که از ايجاد چنين دولتي طرفداري مي کرد و مي گفت اين پادزهر سامي ستيز تاريخ است.395 جالب توجه است که در آن زمان مأموريت کميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل توسط وان هگ گدهارت که از فراماسونرهاي معروف و بين المللي بود، اداره مي شد. محمد اختريان در کتابش علت حضور هويدا در سازمان ملل را چنين بيان مي کند:«در زمان حکومت دکتر مصدق، سازمان جهاني صهيونيسم تعطيل شد و نمايندگي سياسي اسرائيل در ايران برچيده شد. در اين زمان اداره امور سازمان جاسوسي يهوديان ايران به کميته بهائيان واگذار گرديد. امير عباس هويدا نيز به دست عناصر با نفوذ و نقابدار بهائي مأمور خدمت در سازمان ملل گرديد.» در سال 1335ش، به تقاضاي رجبعلي منصور (پدر حسنعلي منصور سفير وقت ايران در آنکارا) با سمت رايزن سفارت ايران در ترکيه به آنکارا رفت.
توهین بی شرمانه روزنامه شرق به رزمندگان و بسیجیان / واکنش فوری هیئت نظارت بر مطبوعات خواسته جامعه ایثارگران
تعميق پيوند فتنهگران و بهاييان عليه جمهوري اسلامي
در اين راستا اخيراً مركز مزبور كتابي تحت عنوان " گفتمانهاي معاصر اجتماعي " كه حاوي مقالات و گفتارهاي ۲۱ نفر از عناصر فتنه و ضدانقلاب ميباشد را منتشر كرده است.
در اين كتاب ۵۳۰ صفحهايي كه توسط انتشارات " ايرانيان " در واشنگتن منتشر شده است، مقالات و مطالبي از افرادي همچون محسن سازگارا، عبدالکریم لاهیجی، عمادالدین باقی، فاطمه حقیقتجو، رحیم رشیدی، آرام حسامی، کاویان میلانی، محمد نوریزاد، مهرداد مشایخی، امیرحسین گنجبخش و چند فتنهگر و ضدانقلاب ديگر درج شده است.
گفتني است، اين مركز بهايي قصد دارد طي ماههاي آينده كتاب مزبور را به زبان انگليسي نيز منتشر نمايد.
خاتمي ممكن است واكسن مقابله باميكروب هاي سبز باشد!
يك پايگاه اينترنتي وابسته به اپوزيسيون ضمن بررسي شرايط اپوزيسيون پيش بيني كرد آمدن خاتمي در صحنه انتخابات به جاي آن كه سودي براي مخالفان داشته باشد اسباب اختلاف و شكاف بيشتر در جنبش سبز شود.
هامون به نقل از کیهان:
سايت روزآن لاين با اشاره به تمايل خاتمي براي بازگشت به عرصه سياست مي نويسد: هر چند كه با توجه شرايط موجود از جمله حوادث اخير كه منجر به بازداشت فائزه هاشمي شده و كنش حاكميت با اصلاح طلبان را دستخوش مسائل تازه اي كرده، فرضيه حضور اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوري با محوريت خاتمي فرضيه اي ضعيف به نظر مي رسد اما در عين حال اين نوشتار مي كوشد تا تحليلي واقع بينانه از جنبه هاي مثبت و منفي حضور اصلاح طلبان در انتخابات با محوريت محمد خاتمي ارائه دهد.
نويسنده با بيان اينكه «اصولگرايان از حضور اصلاح طلبان داراي مرزبندي مشخص با جنبش سبز استقبال مي كنند و آن را همچون ويروس ضعيف و واكسن در مقابل ميكروب هاي سياسي (اصلاح طلبان سبز) مي دانند»، مي افزايد: شايد حضور خاتمي براي حاكميت چالش برانگيز باشد اما مي تواند تبعاتي هم براي اصلاح طلبان و جنبش سبز داشته باشد. از ظواهر امر چنين برمي آيد كه خاتمي بيش از دو گزينه براي تعامل با حاكميت پيش روي خويش ندارد. در تعامل نخست، خاتمي همچون گذشته با در نظر گرفتن ملاحظات جمهوري اسلامي مي كوشد تا با حفظ حريم ها، سياست هاي اصلاحي خويش را پيش ببرد. اما در تعاملي ديگر خاتمي با ذكر شروطي وارد عرصه انتخابات مي شود كه اين شروط نيز خود سه فرض ديگر را به دنبال دارد.
روزآن لاين نوشت: فرض نخست آن است كه شرايط خاتمي پذيرفته مي شود و وي با اين شروط وارد كارزار انتخاباتي مي گردد. فرض دوم رد شرايط خاتمي به نحوي است كه خاتمي از اعلام كانديداتوري انصراف دهد و فرض آخر رد شرايط خاتمي به گونه اي است كه خاتمي تا پايان كار يعني ثبت نام مقاومت كند و نهايتاً با رد صلاحيت شوراي نگهبان رو به رو شود.
اين پايگاه وابسته به اپوزيسيون مقيم پاريس در پايان نوشت: اين فرضيات، فرضياتي ممكن هستند اما بايد ديد با در نظر گرفتن شرايط موجود كدام فرض محتمل تر است. شرايط سياسي حاكم بر جامعه به روشني گوياي آن است كه زمينه اي براي تعامل نخست وجود ندارد. فرضيه نخست، گرچه از فرضيات بعيد است اما در صورت تحقق مي تواند بزرگترين دستاورد را براي اصلاحات و جنبش سبز در پي داشته باشد؛ گرچه روابط خاتمي و نظام جمهوري اسلامي اكنون در سطحي نيست كه قابل ترميم باشد. ضمن اينكه چنين تصوري از مجموعه حاكميت نسبت به آنكه خاتمي بتواند منجي جمهوري اسلامي شود وجود ندارد و البته پيشتر نيز چنين تصوري وجود نداشته است. از سوي ديگر، از ميان سه فرضيه موجود در تعامل دوم، تنها فرضيه دوم به واقعيت نزديك تر است. در واقع از اظهارات برخي چهره هاي حاكميتي اصلاح طلب نظير محمدرضا تابش، نماينده زادگاه خاتمي در مجلس مي توان چنين برداشت كرد كه آنان چشم انتظار چراغ سبز حاكميت براي حضور در انتخابات هستند اما خاتمي نيز بارها اذعان داشته است كه حتي در صورت وجود چنين چراغ سبزي، بدون برآورده شدن شرايط حداقلي حاضر به كانديداتوري در انتخابات نيست.
فرضيه نخست كه تقريباً فرضيه اي بعيد است و فرضيه سوم نيز با ويژگي هاي شخصيتي خاتمي قرابتي ندارد. هر چند در صورت تحقق قدرت مضاعفي به جنبش سبز خواهد بخشيد. با در نظر گرفتن شرايط موجود مي توان قضاوت كرد كه آيا طرح موضوع كانديداتوري خاتمي به دگرگوني شرايط سياسي منتهي خواهد شد يا صرفاً به ايجاد شكاف ميان جنبش سبز خواهد انجاميد.
نظرات شما عزیزان: